Salam . Man badaz yesal bargashtam;)
به خداحافظي تلخ تو سوگند، نشد
که
تو
رفتي و دلم ثانيه اي، بند نشد
لب
تو
ميوه ي ممنـوع ولي لبهـايم
هرچه از طعم لب سرخ
تو
دل کند، نشد
با چراغي همه جا گشتم و گشتم در شهر
هيچ کس، هيچ کس اينجا به
تو
مانند نشد
هر کسي در دل من جاي خودش را دارد
جانشين
تو
در اين سينه خداوند، نشد
خواستند از
تو
بگويند شبي
شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتنـد؛ نشــد!
ﺭﺳﯿﺪ ﻣﮋﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﯾّﺎﻡ ﻏﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪﻣﺎﻧﺪﭼﻨﺎﻥ ﻧﻤﺎﻧﺪ،ﭼﻨﯿﻦ ﻧﯿﺰ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢﻣﺎﻧﺪﻣﻦ ﺍﺭﭼﻪ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﯾﺎﺭ ﺧﺎﮐﺴﺎﺭ ﺷﺪﻡﺭﻗﯿﺐ ﻧﯿﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪﻣﺎﻧﺪﭼﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﮑﺮ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺯ ﻧﻘﺶﻧﯿﮏ ﻭ ﺑﺪ ﺍﺳﺖﭼﻮ ﺑﺮ ﺻﺤﯿﻔﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺭﻗﻢﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪﺳﺮﻭﺩ ﻣﺠﻠﺲ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺟﺎﻡ ﺑﺎﺩﻩ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﮐﻪ ﺟﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪﻣﺎﻧﺪ!ﻏﻨﯿﻤﺘﯽ ﺷﻤﺮ ﺍﯼ ﺷﻤﻊ!ﻭﺻﻞﭘﺮﻭﺍﻧﻪﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺤﺪﻡ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪﻣﺎﻧﺪ...